به نـــامــ حضـرتــــ دوستـــــ

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ب.ظ

چله حسینی

چهل روز ادب تا محرم

تقریبا یک ساعت، شایدم بیشتر داشتم نت گردی می کردم تا بتونم یه مطلبی که مناسب عنوان این پست باشه پیدا کنم ..

مطالب زیبای زیادی خودندم اما نتونستم هیچ کدوم رو انتخاب کنم، آخرش یه کاغذ و قلم گرفتم تا خودم بنویسم..

همه چیز از یه پیامک دوستی با محتوای "چهل روز مونده تا محرم؛چله نمی گیری؟" شروع شد!

خیلی خوشحال شدم که امسال از این چهل روز جا نموندم. حتما برای شما هم پیش اومده که یه پیامک یهویی میاد و خیلی هم به جا و به موقع باشه، این پیامک برای من از اون پیامک ها بود.


آیت الله العظمی محمد تقی بهجت فونی رضوان الله تعالی علیه فرموده بودند:

«چهل روز مانده به محرم چله گناه نکردن بگیرید تا سوز دل و اشک چشمانتان برای سیدالشهدا فراوان گردد»

به این میگن مشق عاشقی..

اگه واقعا عاشق امام حسین علیه السلام هستیم، اگه واقعا عاشق حرم هستیم و برای اربعینش دل تو دل نداریم، با گناه نکردن این احساس و واقعی ترش کنیم، اونقدر که اگه حرمش نیستیم همه جا برامون بوی حرم بده..


درد دل: 

آقا جان، مولای من، مهدی موعود کمکمون کنید:(

دیروز دوستم نگران بود، همش می گفت امام زمان دوستش نداره، سعی کردم قانع اش کنم که شما دوستش دارین، خیلی با هم حرف زدیم.. آقاجان میدونم بنده ی خوبی برات نیستیم .. اما شما دست ما رو بگیر تا بتونیم فاصله مون و کم کنیم.. این فاصله ی زیاد داره ما رو از همه ی خوبی های شما محروم میکنه.. و ما به حال دوستان و یاران شما غبطه میخوریم.. 

آقاجان دست ما رو بگیر..

این روزها که گناه تمام وجودم رو بهم ریخته تنها گریه بر تو است که آرامم می کند:(

التماس دعای شدید

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۵۷
بی نام و نشان
جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۰۱ ب.ظ

چند خطی مهمان من باش آقای غریبم


این بار از چه بگویم ،رضا جان ،محبوب دلها .امام آشنایم ...

از دلتنگی هایم که گه گاهی راه نفسم را می بندد یا از بغض های مرطوبم که پشت لبخندم پنهان است ؟!!!

از عشقت بگویم که روز به روز پر رنگ تر می شود و این دل کوچکم روز به روز بی قرار تر .؟

از انتظار بگویم ...؟

از این واژه خاکستری که تا کسی طعمش را نچشد درک نمیکند چقدر حس غریبی است منتظر کسی بودن و چشم به در دوختن وگوش به زنگ بودن!

از انتظار خوانده شدن به درگاهت بگویم

یا از انتظار برای هق هق زدن میان صحن هایت و لرزیدن دلم هنگام چشم دوختن به ایوان و سقا خانه ات ...؟

از قاب عکس خانمان برایت بگویم که به زیبایی حریمت را جلوه گر است و گاهی بی اختیار غرق در عکس ،خود را روبروی ضریحت میبینم .؟

آقا ... به راستی چند وقت است ندیدمتان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بس نیست مولا ؟!!!!

این فراغ من را جان به سر کرده ،دلم بد هوای مشهدتان را کرده ،

دلم پر از درد است و آه ،همه ی پزشک ها زیارتتان را تجویز کرده اند برای سبک شدن .

نسخه به دست ،چشم انتظار دعوتتان هستم ...

چشمانم سو سو می کنند و اکسیر گنبد طلاییتان را کم دارند.

آقای مهربانم ،

ای عشق ، خاتمه بخش این بی قراری ها باش ، طبیب این دل بیمارم باش،این بار عاجزانه التماس میکنم مرا بخوان مولا ... مولا !

به امید روزی که صدای نقاره هایت بپیچد لابلای سکوت این دل بی چراغم،

به امید روزی که این بار خیالت که به وقت غروب سراغم می آید، خیال نباشد ،توهم نباشد ،دلخوشی باطل نباشد !

مرا بخوان مولا ...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۰۱
بی نام و نشان